هشتاد و شش سال بعد، هاینریش هرتز اولین کسی بود که ماهیت ذرهای نور را نشان داد. او متوجه شد که وقتی نور ماوراء بنفش به سطح یک فلز میتابد، یک بار الکتریکی تولید میکند – پدیدهای به نام اثر فوتوالکتریک. با این حال، اهمیت مشاهدات او تا سالها بعد به طور کامل درک نشد.
اتمها حاوی الکترونهایی در سطوح انرژی ثابت هستند. بنابراین انتظار میرود تابش نور به آنها انرژی به الکترونها بدهد و آنها را قادر سازد تا از اتم خارج شوند، و نور روشنتر الکترونها را سریعتر آزاد کند. اما در آزمایشهای پس از کار هرتز، چندین مشاهده غیرعادی به نظر میرسید که کاملاً با این درک کلاسیک از فیزیک در تضاد است.
این انیشتین بود که در نهایت این معما را حل کرد و به خاطر آن در سال 1921 جایزه نوبل را دریافت کرد. به جای جذب پیوسته نور از یک موج، اتمها در واقع انرژی را در بستههای نوری به نام فوتون دریافت میکنند و مشاهدات عجیبی مانند وجود یک فرکانس قطع را توضیح میدهند.
اما چه چیزی تعیین میکند که نور به عنوان موج یا ذره رفتار میکند؟ به گفته ساپینزا، این سوال درستی برای پرسیدن نیست. او گفت: “نور گاهی ذره و گاهی موج نیست. همیشه هم موج است و هم ذره. فقط ما یکی از خواص را بسته به آزمایشی که انجام میدهیم برجسته میکنیم.”
در زندگی روزمره، ما بیشتر نور را به عنوان یک موج تجربه میکنیم و این شکلی است که فیزیکدانان برای دستکاری آن مفیدترین میدانند.
ساپینزا گفت: “یک حوزه کامل به نام متامواد وجود دارد – با شکل دادن به یک ماده با ویژگیهای مشابه نور، میتوانیم تعامل نور با ماده را افزایش داده و امواج را کنترل کنیم. به عنوان مثال، میتوانیم جاذبهای خورشیدی بسازیم که میتوانند نور را برای تولید انرژی کارآمدتر جذب کنند یا پروبهای MRI متاماده که بسیار موثرتر هستند.”
با این حال، ماهیت دوگانه نور، که به عنوان دوگانگی موج-ذره شناخته میشود، برای وجود دنیایی که میشناسیم کاملاً اساسی است. این رفتار دوقلو عجیب نیز به ذرات کوانتومی دیگر مانند الکترونها گسترش مییابد.
ساپینزا گفت: “اگر مکانیک کوانتومی با الکترونها در حالتهای خاص وجود نداشت، نمیتوانستید یک اتم پایدار داشته باشید. اگر واقعیت ذرهای بودن آن را حذف کنید، واقعیت داشتن انرژی خاص را حذف میکنید و زندگی نمیتواند وجود داشته باشد.”